حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.
به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا …
گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید …
هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !
: ﺍﯾـﻦ ﺑـﯽ ﺗــﻔـﺂﻭﺗـﯿﻬـﺂ…ﺍﯾــﻦ ﺑـﯽ ﺧــَـﺒــَﺮﯼ ﻫــﺂ…
ﮔــﺂﻫﯽ ﺩﯾــﺪﺁﺭ ﺍﺯﺳــَـﺮﺍﺟـﺒـﺂﺭ…
ﻧــَـﺒـﻮﺩَﻥ ﻫﺂ …ﻧـَـﺪﯾــﺪَﻥ ﻫــﺂ ….
ﯾــَـﻌـﻨـﯽ ﺑــُـﺮﻭ..!
ﮔـــﺂﻫــﯽ ﭼـِـﻘـَـﺪرﺧِــﻨـﮓ ﻣـﯿـﺸــﻮﯾـﻢ.! :
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی قهرکردم سر به سر
تو بیا در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم داشتی ؟
آمدم حالا تو با من آشتی ؟
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست
که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف امروز پر از بودن توست
زندگی را دریاب
هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می اورد.یه زندگی پر از مهر و محبت.تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن ،سلیقه های مشترکی داشتن
هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیل زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا اخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون اغاز کردن
پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد.
آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد.
در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” .
تعداد صفحات : 20