با سلام و خسته نباشید به شما کاربران گرامی
به وبلاگ خودتون خوش اومدید امید وارم ا امکانات این وبلاگ به خوبی استفاده کنید
همچنین شما میتونید با عضویت در این وبلاگ مطالب خودتون رو در قالب موضوع وبلاگ ارسال کنید
منتظر نظر انتقاد و پیشنهادات شما هستم
با سلام و خسته نباشید به شما کاربران گرامی
به وبلاگ خودتون خوش اومدید امید وارم ا امکانات این وبلاگ به خوبی استفاده کنید
همچنین شما میتونید با عضویت در این وبلاگ مطالب خودتون رو در قالب موضوع وبلاگ ارسال کنید
منتظر نظر انتقاد و پیشنهادات شما هستم
زندگی شبیه شعریست
قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
وقتی بهمن پنجاه و هفت رسید، روزها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی باقی نگذاشتند؛
چنان که شب ها فانوس فریادهای «الله اکبر» بر بام سرنوشت این ملت، درخششی دو چندان یافت. هنوز بهمن به نیمه ی خود نرسیده بود که فرشته ی موعود انقلاب در آسان خدایی کشور بال گشود و عطر کلامش جان فرزندان ملت را حیات دوباره ای بخشید. امام آمد و انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرد و دهه ی فجر، شکوه جاودانه اش به رخ طاغوتیان کشید… خداوند متعال با دست های روح اللهی خود به یاری ما آمد. خورشید در جشنی بی غروب بربام روشن جهان ایستاده بود و تولد جمهوری گل محمدی را، نظاره می کرد.
هلهله ی پیروزی در گوش خانه ها و خیابان ها پیچید و عطر گلاب و صلوات، جان عاشقان را سرمست کرد و صمیمی ترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و در سایه سار خورشیدی ترین مرد قرن با بارگاه تفضل و رحمت الهی راه یافتیم و جشن روشن آزادی را به برکت این عطیه ی الهی، به تماشا ایستادیم.
خوش آمدى «روح الله»!
بعضی وقتا هم باید رو شونه بعضی ها زد و گفت:
نه خوشم اومد. آشغال تر از اونی هستی که فکر میکردم!!!
یک روز صبح به همراه یکی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان ” موجاوه ” قدم می زدیم که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید . هرچند مقصود ما رفتن به یک ” دره ” بود ، برای دیدن آنچه آن درخشش را از خود باز می تاباند ، مسیر خود را تغییر دادیم .
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
ماشینو بردم کارواش
یارو اومده میگه بشورم؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ ماشینم شنا بلد نیست اوردم از دور ببینه ترسش بریزه
::
تعداد صفحات : 10