loading...
اس ام اس فا(بهترین اس ام اس ها را در این جا بیابید
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
ترینر بازی NFS: Run 0 80 reza
راهنمایی بازی شمشیر نادر 0 69 reza
ترینر بازی مافیا 2 0 80 reza
ترینر بازی مافیا 2 0 65 reza
تریلر گیم پلی بازی fifa14 0 99 reza
تریلر بازی call of duty ghosts 0 88 reza
تریلر بازی PES2014 0 86 reza
سیو ( باز کندده مراحل بازی ) Prince of Persia 3 The Two Throne 0 75 reza
سیو بازی لاک پشت های نینجا 0 91 reza
دانلود 6 ترینر Assassins Creed 3 0 104 reza
ترینر بازی hitman: Absolution 0 62 reza
ترینر بازی sniper2 0 122 reza
اموزش انلاین کردن بازی gta5 0 105 reza
برنامه مخصوص طراحی شهر در بازي GTA SAN ANDREAS 0 84 reza
اضافات بازی gta 5 0 261 reza
نقد بازی لطفعلی خان زند 0 67 reza
سیو 20 مرحله ی gta 5 به ترتیب 0 125 reza
راهنمایی بازیCall Of Juarez Bound In Blood 0 60 reza
سیو بازی need for speed most wanted 0 70 reza
داستان بازی max payne3 0 68 reza
نقد بازی sleeping dogs 0 103 reza
نقد بازی قتل در کوچه های طهران 0 87 reza
داستان کامل به همراه نکات جالب بازی assassins cread 0 78 reza
کد تقلب بازیMax Payne 2: The Fall of Max Payne 0 71 reza
کد تقلب بازیsims2 0 68 reza
کد تقلب بازی FAR CRY3 0 79 reza
کد تقلب بازي Enter The Matrix 0 69 reza
کد تقلب بازی سام ماجرا جو 0 67 reza
نقد و بررسی بازی سام ماجرا جو 0 71 reza
نقد و بررسی بازیCall of Juarez : Bound in Blood 0 89 reza
رضا بازدید : 44 سه شنبه 17 اردیبهشت 1392 نظرات (2)

داستان کوتاه “پول دود”

 

فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت:
کجا میروی پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم. کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر. مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟ ملا همان طور که پول ها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد.

 

 

داستان کوتاه “کلاس درس دکتر حسابی”

 

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند

 

 

داستان کوتاه “ازدواج پیرزن”

 

شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟

برچسب ها داستان ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
با سلام خدمت شما کاربران گرامی به وبلاگ خودتون خوش اومدید. امیدوارم از مطالب این وبلاگ خوشتون بیاد و نظر بدید. اماده تبادل لینک اتوماتیک با شما دوستان گرامی هستم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 197
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 124
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 279
  • بازدید ماه : 973
  • بازدید سال : 5,116
  • بازدید کلی : 28,552
  • کدهای اختصاصی